DISSAPPEARED SOUL

diary of a

DISSAPPEARED SOUL

diary of a

نبودن یا قهوه نوشیدن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1

تصمیم گرفتم دوباره تلاش کنم اینجا بنویسم انگار بالاخره نوشتن روی کاغذ اونقدرا هم که فکر میکردم خوب و جذاب نیست...اولا باید دفترچه بخری...هرچند وقت یکبار به علاوه افکارم  اونقدر سریع حرکت میکنند، که نوشتن باعث درد گرفتن مچ دستم میشه .. دلم برای خصوصی و ناشناس بودن اینجا هم تنگ شده بود... به هرحال من برگشتم با سه نقطه هام و میخوام عجیب ترین هامو اینجا بالا بیارم... زشتی و زیبایی ...سختی و راحتی ... همه اش رو باهم میگیرم ...

اگر روانشناسی داشتم جیغی که امروز توی بالش زدم رو تحسین میکرد و می گفت تلنبار کردن همه چیز درونت اونقدرا هم خصلت خوبی نیست بچه جان...

این روز ها انگار به چیز های قدیمی لذت بخشی که منو به زیبایی زمین گیر میکردند، برمیگردم و برمیگردم...

چه اشکالی داره معلق باشی...گور بابای واقعیت، ما به داستان نیاز داریم...

داستان من اینه که عمری طوری زندگی کردم و حالا میخوام طور دیگه زندگی کنم و نمیتونم منتظر همه چیز باشم ، تا توی دست هام بباره و بعد متوجه بشم چیزی نیست و طوری نیست که میخواستمش چون به قولی محیط عوض شده  و من هنوز همون آدمم...

باید بمیره و دوباره متولد بشه... و شاید امشب وقتشه...

شاید فردا به عنوان یکی دیگه بیدار شدم و زندگی کردم...

با سلین شروع می کنیم و بی رحمانه و بی شرمانه خود بودن...